درهم وبرهم
چه شوری میزند دلم وقتی …
دخترک برگشت
گفتم : می خواهم امشب
در چشم دیگران
اینقدر شیرین میشوی
چه بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟
پوزخندی زد .
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ...
.........
با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !
دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...
گفت : کبریت هایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم ...
Design By : سه سوت دانلود |