Susa Web Tools
//--> درهم وبرهم

درهم وبرهم

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:41 توسط katayun-alone| |


آقا من دیروز رفتم یه گالکسی سامسونگ خریدم وقتی اومدم خونه گذاشتمش تو جیبم وقتی خواستم درش

 بیارمشاید باورتون نشه ولی راحت از جیبم در اومد! :|

کصافتا که واسه خودشون هیچ ایده جدیدی نمیارن همش دارن ایده های مارو میدزدن! :|


* * * * * * * * * * * *

الان نصف دخترای کشورمون دارن به این فکر میکنن هدیه تولد ولنتاین دوست پسرشونو کجا قایم کنن تا لــو نرن !!


 * * * * * * * * * * * *


این خارجی ها با ابداع کلمه lol به جای loud out laugh مثلا خواستن بگن ما خیلی مبتکریم اما قهرمانان ایران زمین با ابداع خخخخخخ به جای ( خیلی خوبه خدایی خیلی خندیدیم خدا خیرت بده!! ) نقشه دشمنان رو نقش بر آب کردند :))

* * * * * * * * * * * *

این روزا اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن فرار کنید ، قضیه خونه تکونی جدیه

* * * * * * * * * * * *

قدیما که فیسبوک نبود مردم استتوس هاشون رو روی در و دیوار توالت عمومی مینوشتن،هر چند لایک نداشت ولی کامنت خورش عالی بود :)

* * * * * * * * * * * *

چیزی لذت بخشتر از زدن بچه ی پرروی مهمان دور از چشم پدر و مادرش نیست     !!


* * * * * * * * * * * *

دلم واسه نسل های بعدمیسوزه....
بایه مشت پدربزرگ ابرو برداشته چیکار میکنن..

* * * * * * * * * * * *

یه دوس دخترم نداریم که توی بازی های جنگی بهمون روحیه بده

* * * * * * * * * * * *

وقتی یه دختری خیلی منطقی ازت می پرسه :
نظرت در مورد قیافه فلان دختر چیه؟
تو نباید منطقی نظر بدی، باید ... به طرف :))

* * * * * * * * * * * *
 
الان تعداد دخترا ازپسرا تو سفره خونه ها بیشتره!
فکرکنم پسرا میرن کلاس گلدوزی وسفره آرایی
تازه وقت آرایشگاه هم دارن ...
بعدشم قلیون واسه پوست شون ضرر داره ((:


* * * * * * * * * * * *

یک پیشنهاد
امسال ولنتاین
جای اینکه پولتونو حروم کادوهای مسخره
واسه شریک زندگی آینده مردم کنید
واسه مامانتون یه هدیه شیک بگیرید.
دستاشم ببوسید
بگید : مامان عاشقتم

* * * * * * * * * * * *

زمانى كه ما مدرسه مى رفتیم، یه نوع املاء بود به اسمِ "دیکته پا تخته ای"!
توی زمان خودش و در نوع خودش عذابى بود الیم!
براى كسى كه پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام..!
و براى همكلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم..!

* * * * * * * * * * * *

پیانو میزنم آروم میشم

ینى اگه میزدم آروم میشدم

فى الواقع اگه داشتم و میزدم آروم میشدم،

در حقیقت اگه داشتم و بلد بودم و میزدم آروم میشدم


* * * * * * * * * * * *

چرا درِ یخچالو شیشه ای نمیسازن تا قبل از باز کردن بفهمیم چیز جدیدی توش نیست؟
پس این دانشمندا چه غلطی میکنن؟ :|

* * * * * * * * * * * *


یه دوس دخترم نداریم ولنتاین یه ساعت Rolex و یه عروسک ﺧﺮﺳﯽ و 10 20 تا پاستیل و یه عطر و ایفون 5 بخره غافلگیرمون کنه ....!!!!!!


* * * * * * * * * * * *

پراید خوبم، انژکتورت را قربان، ‌ای لاستیکت تو حلقم، ‌ای فدای برجستگی صندوق عقب تو، ‌ای دور رینگت بگردم، فکر می‌کردی یک زمان به مدد تلاش شبانه روزی مسوولان هجده میلیون تومان بشوی؟!
ماشالا چقدم نازی اصن تو گل پیازی

* * * * * * * * * * * *

جی ال ایکس داره تبلیغ راحت از جیب درومدن و میکنه نمیدونه ما یه شلوار کردی داریم تبلت میزاریم توش
. اخیرا مشاهده شده لب تاپم میزارن داخلش



javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:38 توسط katayun-alone| |

یه دوست پسر هم نداریم بگه چه خبر عزیزم بگیم داری بابا میشی
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی واسش از جذابیت آقایون کچل بگیم که آخر سر بره دونه دونه موهاشو بکنه جذاب شه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من n تا خواستگار دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که دیگه هی نگیم من به عشق اعتقادی ندارم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش دو متر بپره بخندیم بهش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم با شماره دوستش امتحانمون کنه ما هم سربلند از امتحان بیایم بیرون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی ناراحتیم الکی از این حرف های امید دهنده بزنه مثلاً همه چی آرومه و اینا
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم می خوام پراید بخرم بگه بقیه پولشو من می دم ۲۰۶ بخر
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که ثانیه به ثانیه یادآوری کنه که ما فقط دوستای معمولی هستیم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم خودمونو واسش لوس کنیم بگه خبه خبه ادای احمق ها رو در نیار
.
.
یه دوست پسر هم نداریم یه کم شعور داشته باشه به شعورش توهین کنیم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بهمون بگه مواظب خودت باش از پیاده رو برو رسیدی خونه تک بزن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم نگران این باشیم که یه وقت تو برنامه هاش سفر یه هفته ای به تایلند نزاره
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی عصبانی هستیم با فامیل صداش کنیم مثلاً گوش کن آقای فلانی
.
.
یه دوست پسر هم نداریم برادرزاده ی ۶ سالمون نیاد بگه عمه فکر کنم هیشکی تورو دوست نداره
.
.
یه دوست پسر هم نداریم سرما بخوره هی قربون صدقه صدای گرفتش بریم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم اس ام اس عاشقونه بفرسته واسمون به جای جواب عاشقونه گیر بدیم این اس ام اس رو کی برات فرستاده؟ هـــــــــــــا؟؟؟؟
.
.
یه دوست پسر هم نداریم شب ها آرزوی وصال کنه روزها آرزوی فراق
.
.
یه دوست پسر هم نداریم آرزوهامونو بهش بگیم اونم الکی بگه خودم همش رو بر آورده میکنم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بدونه اس ام اس رو فقط نمیخونن بلکه جواب هم میدن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی سفر کاری با دوستاش بره شمال
.
.
یه دوست پسر هم نداریم از ترس ترور شخصیتی بخاطر سیبیل هامون هر دو روز یه بار بریم آرایشگاه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم برامون آواز بخونه با صدای نکرش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم تو خیابون گربه ببینیم بپریم بغلش بگیم وای ببخشید از ترس بود
.
.
یه دوست پسر هم نداریم درک صحیحی از زمان داشته باشه. میگه ۱۰ دقیقه دیگه زنگ میزنم هفته ی بعد زنگ نزنه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی میگیم داره واسم خواستگار میاد ناراحت بشه نگه چه خوب
.

.
یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم تو دیگه مرد شدی وقت زن گرفتنته
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هر وقت میره مسافرت شارژر گوشیشو جا بزاره تا برگرده گوشیش خاموش باشه هر غلطی خواست بکنه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که وقتی خسته میشیم کیفمون رو برامون بیاره
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که یکی جز مامانمون شمارمونو از حفظ باشه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم پای رقیب که میاد وسط به جای اینکه بگه انتخاب با خودته یه ذره مبارزه کنه خب
.
.
یه دوست پسر هم نداریم از اینترنت بدش بیاد اوقات فراغتش رو با ما بگذرونه نه با کامپیوترش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم باهم تخمه بخوریم هی پوستاشو تف کنیم رو سرو صورت هم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم هی گازش بگیریم جای دندونامون یادگاری بمونه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بوتیک داشته باشه هی بریم از مغازش جنس برداریم به عنوان هدیه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم دو تا ماشین داشته باشه یه زوج یه فرد. هر روز بریم بیرون نه یه روز درمیان
.
.
یه دوست پسر هم نداریم نصفه شب اس ام اس های محبت آمیز برامون بفرسته صبح بیدار شدیم بخونیم کیف کنیم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی با گریه بهش زنگ می زنیم نگه هر وقت زر زرت تموم شد بهم زنگ بزن
.
.
یه دوست پسر هم نداریم نگه هروقت با همراه اول زنگ زدم فقط حرف های مهم رو بگو، چرت و پرت خواستی بگی بگو با ایرانسل ساعت ۱۲ شب به بعد زنگ بزنم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بشینیم عکس های بچگیشو ببینیم و به درگاه خدا دعا کنیم لااقل بچه ش این شکلی نشه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم کوچه علی چپ رو نشناسه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم بهش بفهمونیم خاطراتش رو واسه خودش نگه داره هی نگه من اینجا خاطره داشتم من با این آهنگ شب هایی داشتم. ما خانم ها حسودیم بفهمید
.
.
یه دوست پسر هم نداریم وقتی با یه دختر حرف میزنه هی وشگونش بگیریم که یعنی بسه جمع کن خودتو
.
.
یه دوست پسر هم نداریم یه هفته قبل تولدمون غیب بشه گوشیش خاموش بشه یه هفته بعد از تولد دوباره ظهور کنه بگه عزیزم تصادف کرده بودم

یه دوست پسر هم نداریم تو ماشین آهنگ شیش و هشت بزاریم کله هامونو باهم تکون بدیم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم موقع انتخاب واحد بگه عصر کلاس برندار که باهم بریم بیرون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم پفک بخوریم یواشکی دستامونو بمالیم به صندلی های ماشینش
.
.
یه دوست پسر هم نداریم اول آشنایی شماره ایرانسل بدیم بهش دو روز بعد از آشنایی همراه اول
.
.
یه دوست پسر هم نداریم خوش سلیقه باشه ما رو انتخاب کنه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم موبایلمون همیشه تو دستمون باشه دیگه هی گم نشه
.
.
یه دوست پسر هم نداریم حتی گاهی گوشیمونو یهو بگیره بگرده بیبینه خیانت میانت نمی کنیم که
.
.
یه دوست پسر هم نداریم دستامونو بگیره محکم تو دستاش بگه حالا اگه زورت میرسه بکشش بیرون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم شماره تلفنش بشه همه ی پسوردامون
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که تهدیدش کنیم یا دیگه نباید سیگار بکشه یا اگه میکشه منم باید باهاش بکشم
.
.
یه دوست پسر هم نداریم که هیچ، دوست معمولیشم نداریم دلمون خوش باشه

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:35 توسط katayun-alone| |

من آخرش با یخچال ازدواج می کنم!
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی!
وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی!
وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی!
داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی!
... وقتی نمیدونی چته! میری در یخچال و وا میکنی!
و...
آخه موجود اینقدر سنگ صبور !!
اینقدر محرم؟ اینقدر با حوصله!!

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:26 توسط katayun-alone| |

مریم دختری بود که هیچ موقع به عشق فکر نمیکرد زیرا عشق را

چیزی بیهوده می دانست. ولی به گل رز خیلی علاقه داشت و میدانست که

هرتعداد شاخه گل رز به چه معنی است.

اما هیچ وقت فکر نمیکرد که با همین گل های رز روزی عاشق کسی بشه.

تا این که روزی پسری به اسم آرش که مریم را عاشقانه دوست  داشت

و  از علاقه مریم به گل رز با خبر بود.

عشق خود را به او با تعداد گل هایی که به مریم میداد ابراز میکرد.

ماه اول به او روزی تنها یک شاخه رز(به معنی یک احساس عاشقانه برای تو)داد.

ماه دوم روزی سه شاخه گل به او هدیه کرد(به معنی دوستت دارم)

و در ماه سوم به او روزی پنج شاخه گل(به معنی بی نهایت دوستت دارم)تقدیم کرد..

آرش تا ماه ها به مریم پنج شاخه گل میداد.

مریم هم که معنی این گل دادن ها رو میفعهمید روز به روز عاشق تر میشد.

تا این که تصمیم گرفت برای این که به آرش بگوید که او نیز عاشق اوست

دوازده شاخه گل(به معنی این که عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده)

هدیه بدهد.

روزی که میخواست این کار را انجام بدهد احساس دو گانه ای داشت،

با خود می اندیشید که آیا چیزی به معنای عشق وجود دارد؟؟

آیا می تواند به آرش اطمینان کند؟؟

ولی قلبش به او می گفت:که آرش با تمام وجود به او عشق می ورزد.

پس نزد آرش رفت و با دستانی لرزان بدون گفتن کلامی دوازده

شاخه گل را به آرش داد.

آرش بارها و بارها تعداد گل ها را شمرد.یک بار،دوبار،سه بارو...

اصلا باورش نمیشد که مریم هم به او علاقه پیدا کرده باشه.

آنقدر خوشحال بود که همان موقع به مریم زنگ زد و وقتی مطمئن شد

 که واقعا مریم عاشقش شده برای فردا روزی باهاش قرار گذاشت

و این آغازی برای دوستی آنان بود.

آرش و مریم هر وقت بهم میرسیدند هفت شاخه گل به نشانه عشق بهم میدادند.

و هر روز از روز قبل بیشتر عاشق یکدیگر میشدند.

ولی یک روز که با هم قرار گذاشته بودند.

مریم هر چه منتظر شد دید آرش نیومد.یک ساعت،دوساعت

آخر سر تصمیم گرفت که به گوشی آرش زنگ بزنه.

وقتی زنگ زد یه خانوم گوشی رو برداشت و گفت که آرش تصادف شدیدی کرده.

مریم تا این حرفو شنید سریع خودش را به بیمارستان رسوند ولـــــــــــــــی

دیگه خیلی دیر شده بود.

پسر در حالی که 99شاخه گل رز در دست داشت

(به معنی عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد)جان به جان آفرین تسلیم کرد.

مریم آنقدر شوکه شده بود که همین طور مات زده به گل های در دست آرش

نگاه میکرد واشک میریخت.

مریم در روز خاک سپاری آرش 365شاخه رز (به معنی این که هر روز سال به تو

 می اندیشم و دوستت دارم)

روی قبر او گذاشت و رفت ولی هیچ کس نفمید که به کجا رفت

 

 و چرا رفت و دیگه هیچ وقت بر نگشت...


 

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:24 توسط katayun-alone| |

 

اين پسرايي كه ته ريش دارن

اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن

اينايي كه زير ابرو بر نداشتن

اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه

اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند

اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن

اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن

تا دخترهاحساس آرامش كنه

اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه

اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن

اينايي كه وقتي دوس دخترش تو بغلشه به جاي لباش، پيشونيشو بوس مي كنه

اينايي كه تك پرن

اينا ... هنوزم هستن !؟

 

اعلام وجود بكنيد ببينم :))))))


 

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:21 توسط katayun-alone| |

مامان اااااا قول میدم نگم تو افکارت عقب مونده و قدیمیه !
مامان ااااااا میخوامـــت...
مامان تو برگرد قول میدم شب ها زود بیام خونه....
مامان تو برگرد قول میدم ولخرجی نکنم....
مامان اااااااااا اااااا برگررررررررررد ....
ماماااااااااان غلط كردم برگررررد
این جملات رو در مزاری شنیدم ....
این داستان زندگی خیلیا شاید باشه....
بيايد همگي تا دیر نشده خودمونو اصلاح کنیم...
و قدرشونو بدونیـم ...

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:20 توسط katayun-alone| |


 

 
لطفاداستان روتااخرش بخونید...

دخترک وپسرهردوباهم خیلی خوب بودن اوناهرروزبه پارک میرفتندوخوشحال بودن اوناانگارتوی یه دنیای دیگه ای به سرمیبردنداصلابه اطراف خودشون توجهی نمیکردندوفقط به خودشون فکرمیکردندتااینکه روزای خوشی تموم شد...یه روزی که باهم رفته بودندپارک دخترحالش بدشدوبی هوش شددخترتوی بغل پسرک بی هوش افتادوپسرهم نگران که چه اتفاقی برای عشقش افتاده بعدازاین پسر دخترک رابردپیش دکترودکترهم بعدازمعاینه دختر اورافرستادتاکه آزمایش بگیردوبرگردد...جواب آزمایش بعدازچندروز رسیدپسررفت پیش دکتر...دکترسکوت کردوچیزی نگفت پسراعصبانی شدوازدکترپرسید:که عشقم چش شده دکتربعدازچنددقیقه صحبت خودش راشروع کرددکتربامقدمه چینی زیادبه پسرگفت که دخترچش شده...پسریه دفعه شکه شدانگارکه دنیاروی سرش خراب شده وکاملادگرگون شد...پسربه خونه رفت وکلی باخودش فکرکرداوفکرمیکردوگریه...روزبعددوباره دوران خوشی دختروپسرامددوباره اونابه پارک میرفتن وخوشحال بودن...دخترهی ازپسرمیپرسیدکه دکتراون روزچی گفت اماپسرجواب نمیدادوبحث روعوض میکردتااینکه طاقت دخترسراومدوگفت که اگه نگی دیگه باهات حرف نمیزنم وپسرهم گفت اگه میخای بفهمی فردابیاخونمون دخترهم قبول کرد...روزبعددختربه خونه پسررفت اوداخل خونه شدسلام کردورفت روی مبل نشست دختردوباره سوال خودراپرسیداماپسردرجواب دخترگفت:توبامن س ک س میکنی دخترگفت:دیوونه شدی حالت خوب نیس چیزی خوردی اماپسردوباره حرف خودرا زد امادخترقبول نکرد...پسر دخترک رابه زوربه اتاقش بردوبه اوتجاوزکرد...دخترداشت گریه میکردوتقلا اماپسرگوش ندادوکارخودش راکردوقتی که کارپسرتمام شددختررا ول کرددخترازدست پسرخیلی اعصبانی بودودیگه پسررادوست نداشت وگریه میکرد...پسرازکارش خیلی خوشحال بودوگفت:حالامنم مثل توایدزدارم حالامنم باتومیمیرم...دختریه دفعه جاخوردگریه اش قطع شدوساکت شد.....

این بودقصه پسری که به عشقش تجاوزکرده...

حالاشمابگیدکارپسردرست بوده یاغلط؟

 

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:7 توسط katayun-alone| |

یروز بابام بهم گفت عشق مثل کشکه به درد نمیخوره منم گفتم بابا زندگی مثل آش پس بدون کشک مزه ای نداره !

عکس عاشقانه

javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 8:43 توسط katayun-alone| |


وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم".
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد" .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " .
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم"
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم .
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود :
" تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ....

ای کاش این کار رو کرده بودم

 

 

 

 


javahermarket

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 8:40 توسط katayun-alone| |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

Design By : سه سوت دانلود

ize